سرنگ شکسته
(تقدیم به آرتمیس ؛ تنها شکارچی سرزمین عشق)
کوچه،
زن و مرد،
پسربچه ی افسانه ای چاپلین،
و بوی گندیده ی ماهی،
به زیر چرخ های گاری تجّار،
و من تنها،
میان ازدحام سنگین مردم،
به زیر سایه ی درختی خشکیده
کنار حجره ی پیر چکاوک فروش،
انتظار تورا،
با سرنگ آلوده ی خویش
در رگهای بی رنگم
فرو می کنم.
من ماندم،
با سرنگ وکوچه و ذهن پاک خویش
دیگر نیامدی
و من هر روز و هر روز و هر روز
تورا با سرنگ پیر خویش
به خود نزدیکتر.
و تو نمی دانستی
که سرنگ من سرنوشتش را
در زیر چرخهای گاری
به خاکی خشک تزریق نمود
و از آن روز
تنها؛ جاروی شکسته ی فرّاش
شبانروز
مرا نوازش می کرد.